صدای مرگ

ساخت وبلاگ

می شنوی چگونه می غرد 

و چنگال های پراز خونش را روی ملحفه ها میکشد 

انگار از قصه ای شوم گریخته و تشنه ی خون مانده ؛انگار تمام دفتر هاو قلم هارا به آتش کشیده که دیگر ننویسند ،که دیگر خوانده نشوند  این سایه های های خیالی بی رگ 

نعش های تنهایی روی هم تلنبار می شوند و خدا از تک واژ های زبان های نامفهوم بشریت فرار می کند.

به کدام صفحه گریخته ایم ؟

به کدام درام بی پایان ؟

نه ژانر ما ژانر وحشت است 

دیو های بی شاخ و دم همه ی قلبمم را تیره میکنند 

و از جا درش میآورند ،برای قربانی شدن آماده ام میکنند 

دارم در لباس سرخ عروسی می رقصم با ترانه ای که به زبان من نیست 

با صورتی که نمی شناسمش 

با تنی که مثل آینه می درخشد و از من درخت لیمو و زیتون می روید 

ذارم به ثمر می نشینم 

دارم خاک میشوم 

دارم جاودان می شوم 

 برای عروسی کل میکشند

 ومن جوانه ای می شوم بر درختی خشکیده.

عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarinashahriari بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 11 فروردين 1399 ساعت: 18:46